خونه
سلام آراز گلم
خوبی مامانی؟
الان که دارم برات مینویسم اولین روزیه که بطور مستقل مامان شدم.بالاخره بعد از 4 ماه زنجان بودن و زحمت دادن به مامان بابام اومدیم خونه مون تو بندر ماهشهر.البته با مامان و بابای بابایی که همراهمون اومدن و تا امروز صبح کنارمون بودن تا یهویی تنها نشیم و کاروبارمون تو خونه رو روالش بیفته.دست همه شون درد نکنه.امروز بابایی عصرکاره و از ساعت 1.5 ظهر تا 11 شب من و شماباهم تنهاییم.از خدا میخوام بهم صبر و حوصله فراوون بده تا بتونم واسه شما مامان و برای بابایی همسر خوبی باشم.پسر گلم 3روزه وارد 5ماهگیت شدی.واقعا روزها داره مثل برق و باد میگذره و شما داری بزرگ و بزرگتر میشی هزار ماشالله.2روز پیش با بابایی رفتیم و واکسن 4ماهگیتو زدیم ولی متاسفانه قطره فلج اطفال بصورت کشوری نایاب شده و قرار شد هروقت اومد بهمون زنگ بزنن تا بریم و بهت بدن.با اینکه واکسن زدن واست درد و تب داره ولی به خاطر سلامتیت باید سرموقع بزنیشون تا هیچ وقت مریض نشی گلم(ان شا الله).
بهتره تا بیدار نشدی این مطلبو تموم کنم و آماده بیدار شدنت بمونم تا شیر بخوری و دوباره بخوابی تا صبح.
خیلی دوستت داریم پسرم هم من هم بابایی.
خدا جونم مواظب پسرکم باش